داستان تقریباً همه چیز



آدمی، نقشه‌ها دارد برای زندگی‌اش و کار‌ها دارد برای انجام دادن و به دوست‌داشتنی‌هایش رسیدن؛ و کمال‌ها خواهد برای کسب کردن . .

پندارید خواسته‌ای داریم که برای وصالش پنج مرحله، و یا انجامِ پنج کار پیش روست. کارهایی که همگی با شوقِ درونی همراه‌اند؛ امّا شخصی وارد زندگیِ ما می‌گردد که چهار مرحله را سپری کرده و کنارِ مایی قرار می‌گیرد که در آغاز این راهیم. به استدلال، نیاز ندارد، آنکه بازگوییم آب سردی‌ست این همنشینی و بیهوده می‌گردد آن کار و هر تلاشش، که جایی دیگر به کمالش رسانده‌اند. حالِ دانشمندی که کشفی دارد دقایقی بعد از کشفِ همان، به دستِ دیگری . ، حالِ قایقرانی جای مانده از خیل قایق‌های دور شونده از ساحل و بگو بخندِ پیر و جوانشان و افتاده بر چاهِ تنهایی، یا پرنده‌ای دور مانده از دسته‌ی هم_پیمایی. .

همگی دسته‌ای داریم که خارج از آن، همه غریبه‌اند. دسته‌ای که جایی دیگر بودنشان، معنای تنهاییست ولو آنکه جمعی بی‌شمار بر اطراف باشند. دسته‌ی مرغ‌هایی که جامانده‌ مرغی از آن، رویایِ سیمرغی خود را بر باد می‌بیند؛ حتی اگر دسته‌ی سیمرغ‌جویی دیگر در آن کنار بال بیافکنند. 

چاره امّا چیست؟

"قناعت"، در دنیایی که خالقَش مسابقه را از کُنهش دور نگاه داشته و هرکاری را ارزش می‌دهد . 


تفاوتی ظریفی در تقدّمِ میزبان و میهمان دارند "علم" و "نگارش". 
علم، به خوانده‌شدن و درک‌شدن کمال می‌یابد؛ اگر تکراری در علمی باشد یا نباشد برای خوانده‌شدن، ارزش چندانی نخواهد‌ داشت. 
امّا نگارشِ نوشته‌ای ادبی داستانی دیگر دارد. کسی را که به کمال می‌رساند، نویسنده‌اش است و کمالِ خواننده در پسِ آن می‌آید، حال آنکه اهمیّت آن هم کم نباشد. نوشتن، رنگ و شکل می‌بخشد احساسات نویسنده‌اش را؛ عشقِ او را قطارِ کلماتِ عاشقانه و غَمین همدلی می‌کنند؛ تنهایی‌اش را، بی آنکه انکار کنند، پر می‌کنند و تسکین می‌بخشند. نگرانی‌اش را، از دلِ کلماتی گرفته و در دل دیگری غرق می‌کنند.
آرامشی دارند این کلماتی که رقصان در میانه‌ی میدانِ ذهنِ نویسنده، هر تماشاگری را بر تماشای این سماع میخکوب می‌کنند. لغات، وفادارند و غریب‌نواز و ابدی، به هنگام هر غم و تنهایی .


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

درب ضد سرقت manachaman سایت تخصصی راهدار تکنو نیوز کلاس نهمیا ادمک گروه تبلیغات رایکا سینگانی فرید آقاجانی زینبانه...